در قلب افغانستان چه می گذرد؟
در قلب افغانستان چه می گذرد؟


سرمايه¬گذاري بلند مدت روسها در افغانستان، سرانجام در هفت ثور 57 به ثمر نشست و كودتاي هفت ثور به عنوان يك رخداد وحشتناك و سياه سياسي بر مردم ما تحميل گرديد.
اين حادثه غم¬انگيز، مسير تاريخ كشور و بستر حركت زندگي مردم ما را به سوي فاجعه سوق داد. در اين ميان، علماء‌ و روحانيون، روشنفكران و تحصيلكرده¬ها، بيش از همه در معرض تهديد و فاجعه قرار گرفتند.
قهرمان داستان ما نيز از اين قاعده مستثني نبود. روي كار آمدن كمونيستها همان، آغاز آزار و اذيت ايشان هم همان. قوماندان و عساكر خلقي بارها شبانه به مدرسه و خانه ايشان حمله بردند؛ به تلاشي و جستجو پرداختند تا مدركي به دست آورند كه آن را بهانه قرار داده و ايشان را نيز مانند ساير علماء رهسپار سياه¬چالها و كشتارگاه نمايند.
خلقي¬هاي درون منطقه نيز تمام حركات و سكنات ايشان را تحت نظر داشتند. نگارنده نيك به ياد دارم كه در آن روزگار سياه ترور و وحشت، شبي، شهيد صادقي مهمان ديار ما بود. هنگامي كه مي¬خواستند به راديو بي¬بي¬سي گوش فرا دهند، دو نفر را به عنوان آدرباش پشت بام فرستادند تا هر زمان كه جاسوسان خلقي از راه رسيدند، مراتب را به اطلاع ايشان برسانند.
در تداوم اين آزار رساني¬ها، چندين بار ايشان را براي تحقيق و بازجويي به مركز ولسوالي فرا خواندند، ولي هيچ دستاويزي براي بازداشت استاد به دست نياوردند. بسياري از دوستداران آن شهيد به ايشان توصيه كردند كه براي حفظ جان به خارج از كشور مهاجرت نمايند. در همين زمان علماي سرشناس افغانستاني مقيم قم نيز كه جان ايشان را در خطر مي¬ديدند، با فرستادن پيك مخصوص، به استاد توصيه كردند كه به ايران مهاجرت نمايند. اين توصيه¬ها در شرايطي گوشزد مي¬گرديد كه از آسمان كشور خون مي¬باريد و همه روزه خبر دستگيري، شهادت و زنده به گور شدن علماء و ساير طبقات كارآمد جامعه به گوش مي¬رسيد. وحشت و اضطراب بر همه جا سايه افكنده بود؛ اما صادقي دريادل كه ترس به نظرش افسانه مي¬آمد، همچنان در ميان مردم و شريك درد و رنجشان باقي ماند.
در آخرين ماههاي قبل از قيام مردم كه منطقه در آرامش پيش از طوفان به سر مي¬برد، حكومت ترور و وحشت كمونيستها به اوج رسيده بود. استاد شهيد در همين مقطع اكثر اوقات در كوهها و مخفي¬گاهها به سر مي¬برد. آن معلم انقلاب در آن روزهاي تنهايي و دلتنگي، طرح يك خيزش عظيم و قيام مردمي مي¬ريخت. در اوج ظلمت شب، به سپيده و صبح مي¬انديشيد. در انديشه شكستن قامت شب و طلوع خورشيد رهايي، پگاه را به ديرگاه پيوند مي¬داد. پيوسته، در تلاش و تكاپو به سر مي¬برد. با علماء ساير نقاط در تماس مداوم بود. با بزرگان و ريش¬سفيدان نيز مشوره¬ها داشت. كوه سرفراز «چوگني» و چشمان بيدار ستارگان در سكوت و خلوت شب تنها نظاره¬گران جلسات نيمه شب استاد و همفكرانش بود و اين راز را تا ابد در سينه خفظ خواهند كرد.
پس از مدتها فعاليت زيرزميني، سرانجام تاريخ آغاز قيام تعيين گرديد. همفكران استاد هر كدام مأموريت ويژه¬اي يافتند و سر به كف در پي انجام آن شتافتند.
در همين گير و دار از مركز ولسوالي خبر رسيد كه گودالهايي براي زنده به گور كردن هر يك از روحانيون و بزرگان دايكندي در اطراف ولسوالي حفر شده و كمونيستها مصممند تمام علماء و بزرگان را به بهانه¬هاي مختلف، جلب نموده و سر به نيست نمايند.
در حالي كه اين شايعه دهان به دهان مي¬گشت، ولسوال دايكندي به وسيله تلفن، شهيد صادقي را به مركز احضار نمود. معلم انقلاب كه قبلاً از توطئه كمونيستها آگاه شده بود، در آن گفتگوي تلفني با متانت و خونسردي در پاسخ ولسوال گفت: اين بار اگر آمدم تنها نمي¬آيم (يعني همراه با لشكر خواهم آمد). حاكم فوراً متوجه شد كه قصه چيست و بلافاصله تلفن را قطع كرد.
بدين ترتيب، تصميم به آغاز انقلاب، علني گرديد و نخستين جرقه قيام روشن شد. پشت زمستان شكست و يخبندان سكوت فرو ريخت. تلاشها براي شروع انقلاب كه از مدتها قبل آغاز شده بود، آهنگ پرشتاب¬تري يافت.
سرانجام، تلاش¬هاي چندين ماهه به بار نشست. در تاريخ 19 حمل 58 همراه با تعداد كثيري از مردم پابرهنه كه ياران ديرينه او در همه عرصه¬ها و صحنه¬ها بودند، به عزم تسخير مركز دايكندي به حركت درآمدند. با اين كه مردم، سلاحي جز بيل و كلنگ نداشتند، اولين مرحله از قيام آغازين گامها با موفقيت سپري گشت و مركز ولسوالي طي يك درگيري شديد و كوتاه مدت به تصرف مردم درآمد. آوازه قيام پرشكوه مردم دايكندي چون بمب در كل هزاره¬جات صدا كرد و مايه اميد و دلگرمي مردمان نقاط ديگر گرديد. به فاصله اندكي مردم شهرستان به پا خاستند و بساط كمونيستها را بر هم چيدند.
آن جهادگر بيداردل پس از فراغت از دايكندي، نيروهايش را به طرف پنجاب سوق داد؛ اما در ميانه راه در منطقه «تخت سنگ» خبر رسيد كه 150 نفر از علماء و بزرگان لعل دستگير و در مركز آن ولسوالي زنداني شده¬اند و قرار است پس از سپري شدن جشن هفت ثور اعدام گردند. پس از شنيدن اين خبر، تغيير مسير مي¬دهد و براي آزاد سازي «لعل» به طرف مركز آن والسوالي حركت مي¬كند.
روز هفت ثور 58، جلادان خلق و پرچم سرگرم جشن و پايكوبي به مناسبت اولين سال كودتاي ننگين¬شان بودند كه سپاهيان ظفرمند شهيد صادقي، تكبير گويان به مركز ولسوالي حمله¬ور مي¬شوند. طي درگيري كوتاهي، آن سامان نيز از لوث وجود ماركسيستها پاكسازي مي¬شود.
در سومين مرحله، اين بار رهسپار پنجاب مي¬شود و مركز آن ولسوالي را نيز با كمك و مساعدت مردم آن ديار آزاد مي¬كند و در تاريخ 11/2/58 پرچم فتح را بر بلنداي آن سرزمين نيز به اهتزاز درمي¬آورد. آنگاه به سوي يكاولنگ يورش مي¬برد و با همدستي مجاهدان سائر نواحي، آن سرزمين را نيز از چنگ ايادي الحاد بيرون مي¬آورد. سپس در رأس سپاه گران كه از مجاهدان مناطق آزاد شده تشكيل يافته بود، آهنگ فتح باميان مي¬كند.
اين بار، نبرد تاريخي و حماسه پرشكوه «باميان»‌ اتفاق مي¬افتد و جمع كثيري از جهادگران آزادي بخش در كربلاي باميان، جام شهادت مي¬نوشند. علي¬رغم تهور، بي¬باكي و شهادت طلبي لشكريان اسلام به علت نبود تسليحات و عدم آشنايي مجاهدان با جنگ¬هاي منظم و پيچيده، مركز باميان‌‌ آزاد نگرديد.
امواج خروشان اين حركت توفنده و بنيان¬كن كه آن فريادگر رهايي، جرقه¬زن آن بود، تمامي هزاره¬جات را در نور ديد و از ارزگان تا ميدان غور تا غزني را به لرزه درآورد.
پس از حماسه باميان، استاد شهيد براي تجديد قوا به ارزگان بازگشت. هنوز چند صباحي از بازگشت¬شان نگذشته بود كه يكاولنگ به تصرف حكومت درآمد. استاد شهيد بي¬درنگ، اقدام به بسيج و اعزام نيرو نمودند. نيروهاي جان بركف اعزامي، ضمن فتح مجدد يكاولنگ با غنايم بيشمار بازگشتند.
به منظور تداوم جهاد و گرم نگه¬داشتن تنور جنگ، اين بار قصد تسخير «ترين كوت» مركز ولايت ارزگان را نمود. با اعلام بسيج نيروها، سپاه گراني گردآوري نمود و فرمان حركت به سوي مركز را صادر نمود.
پشتونها هنگامي كه از حركت و مقصد آن فرمانده دلاور آگاه شدند، آنها نيز رفيق قافله گشتند و از ديگر سو به سوي مركز سرازير شدند. هنگامي كه نيروها در اطراف شهر ترين كوت استقرار يافتند، جلساتي ميان فرماندهان مجاهدين تشكيل گرديد. در آن جلسات قرار بر اين شد حمله در شب معيني انجام گيرد و مسئوليت فتح بازار به مجاهدين هزاره و مسئوليت قلعه ولايت و زندان به مجاهدين پشتون واگذار گرديد. شب موعود فرا رسيد. مجاهد مردان هزاره، متهورانه يورش بردند و قسمتي از بازار را به تصرف درآوردند؛ اما از طرف مجاهدين پشتون هيچ حركتي مشاهده نشد. آنها به جاي يورش بر دشمن، پشت سر نيروهاي شيعي سنگر گرفته بودند تا پس از فتح شهر، آنها را خلع سلاح نموده، تسليحات و غنايم¬شان را به تاراج ببرند. استاد شهيد زماني كه از اين دسيسه و پيمان شكني آگاهي يافت، دستور عقب¬نشيني داد تا از هر گونه تنش و درگيري ميان مجاهدان پرهيز گردد.
آزاد سازي مناطق وسيع و گسترش شعاع جبهه¬هاي جنگ، لزوم ايجاد مركزيتي را به منظور هدايت نيروهاي جهادي، اداره امور منطقه و جلوگيري از هرج و مرج، ايجاب مي¬نمود. پرچمدار انقلاب و ساير علماء با درك چنين ضرورتي، سنگ بناي «شوراي انقلابي اتفاق اسلامي» را به عنوان محور تشكل سياسي – مبارزاتي مردم تشيع، پايه¬گذاري مي¬كنند. در تشكيلات نوبنياد شوراي اتفاق، استاد شهيد به عنوان معاون اول رئيس شورا و مرد شماره دو آن تشكيلات ايفاء وظيفه مي¬نمود. تا زماني كه شوراي اتفاق در بستر اهداف بنيانگذارانش حركت مي¬كرد، او به عنوان يك سرباز فداكار و وفادار براي آن تشكيلات باقي ماند.
هنوز چند صباحي از شكل¬¬گيري شوراي اتفاق نگذشته بود كه استاد شهيد به منظور معرفي چهره انقلاب اسلامي به جهانيان و انعكاس مبارزات مردم مناطق مركزي در خارج از كشور، راهي پاكستان و ايران گرديد. او نخستين سفير و پيام رسان مبارزات مردم مناطق مركزي در خارج از كشور بود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, توسط فیاض